یاد یار مهربان آید همی

 

پنج و شش روزی خیالم 

هر شب از دستم گرفته

پیش خویشم می بَرَد

خانه ای آنسوی ابر

وسعتی در حد صبر

با رهی پر پیچ و خم

دور و نزدیکش چه دانم ؟

اندکی بیش است و کم .

دست در دست خیال

می سپارم در سکوت

راه بی فرجام خویش

تا رِسَم در جای خویش .

چشم بندی هم به چشم

هر دو دستم پیش رو

تا نیفتم ناگهان

در سراب بیدلان .

می رسیم آنجا که دنیای من است

به همانجایی که من هم بی من است .

دیدمش بنشسته در کنج فِراق

آیتی می خوانَد از آیات طاق

گوشۀ چشمی که تر بود از فغان  

گوشۀ چشمی به سوی آسمان

یک نگاه نیمه هم بر من نمود

اینکه بنشین ای مسافر در سکوت .

اندکی تردید و آنگه می نشینم در کنار

تا ببینم زندگی را در قمار

رو به من کرد و چنینم لب گشود :

در پی من بودی اینک این منم

تو چه می خواهی از این جان و تنم ؟

این همان جان است که عمری با تو بود

تن به جان آمد ز دستت ، جان خویشش در ربود

اینک اینجا آمدی جان خواه خویش ؟

پا گشادی در طلب در راه خویش ؟

با چه رویی آمدی اندر طلب ؟

تو طلبها را ز جانت وا طلب

این همان جان است که می باید سبب

گر سببها را ندانی تو سَبَق

هرگز آن جانت نیابی در طَبَق .

پا شدم از مجلسش بیرون شدم

نرم نرمک راهی جیحون شدم

یادم آمد رودکی با یار خویش

می تند هم جان و هم طومار خویش :

بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی های او

زیر پا چون پرنیان آید همی

ای تو یارا شاد باش و دیر زی

میر زی تو ، شادمان آید همی

میر ماه است و ، یار آن آسمان

ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و ، یار آن بوسِتان

سرو سوی بوسِتان آید همی

پنجشنبه 18 بهمن ماه 97  



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Rui فروشگاه آنلاین ابزار بغض ناگفته... افزودنی دی جی 24 فروشگاه اینترنتی 13 Monica The New Type Epoxy Grout give Cordea