سلسلۀ غرامتیان

قسمت دوم :

احتمالا برخی از دوستان ایراد بگیرند که چرا داستان بی مقدمه شروع شد و هیچ زمینه ای برای شروع آن چیده نشد ؟

جواب این سوال را باید در خودشان بجویند نه در این داستان .

این یک داستان ذهنی و پرسشگرایانه است .

همۀ ما هر لحظه ، بی هر مقدمه ای ممکن است سوالی پیش رویمان پدید بیاید . و ممکن است پرسشی داشته باشیم که حتی جوابی برای آن نباشد . آیا نباید بپرسیم ؟

اصلا جهان هستی مگر با مقدمه و برنامه ریزی قبلی پدید آمده ؟

مگر یک خدا یا چند خدا در بدو امر نشسته اند برای تولید این جهان برنامه ریزی کرده اند ؟

اگر داستان علمی « بیگ بنگ » را قبول کنیم ، می بایست انفجار یهویی بی مقدمه را نیز بپذیریم و اگر داستانهای آسمانی را قبول کنیم می بایست « کن فیکن » و داستانهای پیش از آن را بپذیریم . کدامیک از اینها مقدمه و زمینۀ زمینه چینی پیش از وقوع داشته ؟

همانطور که عرض کردم این یک داستان بر مبنای پرسش است .

بنده نه علامۀ دهرم برای اثبات یا نفی چیزی و نه چنین تخصصی دارم و نه چنین قصدی دارم . و آنهایی که مدعی هستند در صورت نداشتن تخصص در امری ، پرسشی نیز نباید پرسیده شود ، باید عرض کنم که پرسش ، برای یادگیری است . چه آن پرسش درست باشد یا نادرست . اگر کسی در علم طبابت تخصصی نداشته باشد ، نمیتواند بپرسد : چرا دل درد و سر درد و شکم درد دارم ؟ آیا برای پرسیدن همین چند سوال ساده ، می بایست برود 30 سال پزشکی بخواند ؟ و اگر نخوانده باشد حق ندارد بپرسد چرا دل درد دارم ؟ همۀ ما در پرسیدن هر سوالی آزادیم و محق . اما اگر تخصصی در زمینه ای نداشتیم ، فقط حق جراحی کبد نداریم . ولی حق پرسش داریم .

اگر یک نفر پرسید : آقا این خدایی که می گویید کجاست و چه شکلی است و چگونه عمل میکند ، سر مبارکش باید « غرامت » این سوال باشد ؟ هر چند که هزاران و میلیونها نفر تا کنون جزو همین سلسلۀ غرامتیان بوده و غرامت همین سوال و سوالهای دیگر را پرداخت نموده اند . اگر از معلمی پرسیده شد فرضیۀ تکامل داروین را با آیات آسمانی چگونه میتوان جمع بست ، غرامتش یک صفر گنده در کارنامۀ پرسش کننده است ؟ میدانی اگر ، جواب بده . نمیدانی اگر ، حق حکم نداری . تخصص در امری ، مجوز حکم برای هیچ کس صادر نمیکند . آن پزشک جراح مغز در مقابل سکتۀ مغزی یک نفر که منجر به « کما » شده حتی  ، فقط حق مداوا دارد نه حق امر به انفصال همۀ دستگاههای زنده ماندن آن محتضر و گرفتن جان او .

ممکن است بگویند که : یک دامپزشک متخصص اگر برایش اثبات شود که یک میلیون قطعه مرغ به مرضی دچار شده اند که می بایست همگی معدوم شوند ، حکم به معدوم شدنشان میدهد . و حکمش نیز می بایست بدون چون و چرا اجرا شود .

بله . چنین حکمی رواست . اما آن دامپزشک بر اساس اینکه چه مقدار از این مرغها را بی خدایان میخورند و چه مقدار آن را با خدایان میخورند ، حکم نکرده . بلکه سلامت همۀ آنها برایش مهم بوده . و همچنین آن متخصص در راستای ضرر و زیان و یا سود مرغداریها و صاحبان آنها ، فتوای معدوم کردن آن مرغها را نداده . و هیچگونه نفع شخصی در این میان نداشته است .  آیا کلیسای قرون وسطی وقتی حکم به معدوم نمودن خروسهایی نمود که به بازار مرغ کلیسا ضرر می رساند در رابطه با منافع عموم مردم بود ؟ یا منافع کلیسا ؟ حالا چون کشیشان کلیسا متخصص در امور بودند ، آیا حق چنین حکمی را داشتند ؟ یا تخصصشان فقط در راستای حفظ منافع خودشان بود و آن حکمها نیز از آن جهت صادر شدند ؟

یکشنبه 28 بهمن 97  



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هارمونی باران قيمت قفل هوشمند وبگردی آسان درمان کیست مویی زندگی شُخمیِ من Mr. Lawyer خرید تن ماهی بندرعباس Christine همهمه ی یک ذهن مسدود مهدی صالحی - برنامه نویس وب و عاشق لینوکس